کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

آقا کوروشمه!!! 30/1/90

کوروش متوجه کوروش متعجب!! کوروش ناقلا سروری آبجی مادر من چقددد عکس می گیری؟؟؟ کوروش و رفقا    کوروش مرموز می شودد عشقی به خدا خدایا به خاطر همه چیزای خوبی که به من دادی ممنونم ! محصوصا مامانم بیا بازی! خوشتیپ تزینی مامانی ناز داره پسرممم قلبم مال تو کوروش کپلیان تلاشهایی برای نشستن نمایی از اتاق گل پسر نمایی از پنجره اتاق کوروشی ...
31 فروردين 1391

وبلاگت مبارک حمید رضای خاله

این وبلاگ پسر خاله و دختر خاله کوروش جونه. بهش سر بزنین. www.senafaronesfi.niniweblog.com از این وبلاگ هم دیدن کنید. این وبلاگ دختر عمه ی گل یگانه جون و حمیدرضا جون مائده خانومه: www.bitohargez.niniweblog.com
30 فروردين 1391

یک روز خوب

خاله انسی و کوروش و حمیدرضا بالقوه  در حیاط مامان ملی وقتی خاله انسی به استقبال مامان زهره و کوروش اومده بود. ( با کالسکه پیاده رفتیم خونه مامانم 30 دقیقه پیاده راهه ) ایشون هم بنده و گل پسرم  عکسی که بین راه از خودم و کوروشکم گرفتم. زاویه رو جون ماااااا   کوذکم! راحت بخواب! مامان مواظبته ...
27 فروردين 1391

خیلی ناراحتم مامان جون

سلام پسرک عزیزم دلم خیلی گرفته! می دونی چرا؟ چند روزه خیلی خستم می کنی ااز بس نق می زنی و منم کم صبررررررررر سرت داد می زنم! بمیرم گلمامان  نمی دونم چی شدی؟ تو که عاشق شیر بودی و هر یک ساعت صدام می کردی حالا اصلا راغب نیستیحتی  وقتی بیداری تا میام بهت شیر بدم جیغ می کشی و اشک منم درمیاد! حتی شده 4 ساعتم شیر نخوردی! فقطباید بخوابی و خودم بیام بهت به زور شیر بدم! چی کار کنم!! خیلی ناراحتم. اینقدر دلم می شکنه!   الانم که دارم می نویسم چشام پر اشکه. تو رو خدا پسرم مث سابق شیر بخور! دل مامان خیلی کوچیکه.همشم بغلی شدی و می خوای رات ببرم. باور کن کمرم درد می کنه دیگه! دیروز عصر دل من و تو گرفته بودزودحاضرت...
24 فروردين 1391

عکسهای کوروش در این چند روز+ 100 روزه گیت مبارک عشق مامی

کوروش و مامی اش در رستوران DINNER CITY یا همان شهر غذا که البته با نقو نوووقای کوروش جونی بلند شدیم اومدیم خونه به همراه غذا   یگانه, کوروش و ویونا دوشنبه خونه خانوم تجدد یکی از همکارا ایییییییییی جاننننننن   ...
22 فروردين 1391

13 به در...

یگانه جون, مائده جون و کوروش 3 ماه و 5 روزه من فدایی اون نگاتممم! عشق زیبای من در خواب کوروش و دستای مامان محیا جون 43 روزه ...
16 فروردين 1391

کوروش و دوستان

2وم فروردین تا عصر خونه بودیم و بعد از ظهر رفتیم خونه ی آقا جون محمد و بعدشم خونه ی بابا بزرگ یگانه که شامم اونجا بودیم و از کوروش و محیا هم کلی عکس گرفتم که نمی دونم چرا پاک شده بود دیروز 3 فروردین, ظهر رفتیم خونه ی مامانم چون می دونستم کمرش خیلی درد می کنه گفتم برم یکم کمک کنم. و چه خوب شد که رفتم چون عصر براشون کلی مهمون اومد. خانواده ی دایی حسنم با بچه ها و نوه  هاشون, رضوانه ( نوه ی بزرگ دایی حسنم که تازه قد کرده بود هم اومده بود با شوهرش ( تهران زندگی می  کنن ). بعد از رفتن اونا هم مرتضی و امیر با خانوما و بچه هاشون اومدن و شام بودن و بعد رفتن ( بچه های دایی علی  خدا بیامرزم ). بعدشم ساعت 12 شب بعد از شستن...
8 فروردين 1391